کتابخانه عمومی کوثر دولت آباد
کتابخانه عمومی کوثر دولت آباد

کتابخانه عمومی کوثر دولت آباد

قطعه ای از کتاب هفت شهر عشق: نگاهی نو به حماسه کربلا نوشته مهدی خدامیان آرانی

امروز دوشنبه بیست و هشتم ذی الحجه است . کاروان تا پاسی ازعصر به حرکت خود ادامه می دهد . بیابان است و زوزه باد گرم .

آن دورتر ها درختان خرمایی سر به فلک کشیده ، نمایان می شوند . حتما آب هم هست .

به حرکت خود ادامه می دهیم و به عذیب می رسیم . این جا چه آب گوارایی دارد . آب شیرین و درختانی باصفا !

خیمه ها برپا می شود . لشکریان حر نیز کنار ما منزل می کنند .

صدای شیهه ی اسب می آید .چهار اسب سوار به سوی ما می آیند .

امام حسین (ع) باخبر می شود و از خیمه بیرون می آید .کمی آن طرف تر ، حر ریاحی هم از خیمه اش بیرون می آید و گمان می کند که نامه ای از طرف ابن زیاد آمده است و از این خوشحال است که از سرگردانی رها می شود . 

- شما از کجا آمده اید و این جا چه می خواهید ؟ 

-ما از کوفه آمده ایم تا امام حسین (ع) را یاری کنیم . 

حر تعجب می کند .مگر همه راهها بسته نیست ،مگر سربازان ابن زیاد تمام مسیرها را کنترل نمی کنند .آنها چگونه توانسته اند حلقه محاصره را بشکنند و خود را به این جا برسانند . این صدای حر است که در فضا می پیچد : "دستگیرشان کنید " .

گروهی از سربازان حر به سوی این چهار سوار می تازند .

اندوهی بر دل این مهمانان می نشیند و نجواکنان می گویند : " خدایا !ما این همه راه را به امید دیدن امام خویش آمده ایم ، امید ما را ناامید نکن " . 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.