کتابخانه عمومی کوثر دولت آباد
کتابخانه عمومی کوثر دولت آباد

کتابخانه عمومی کوثر دولت آباد

داستان علامه مجلسی در‌ خصوص صحیفه سجادیه

در دوران بلوغم در‌ جستجوی بدست آوردن رضای حق بودم در‌ این راه از‌ هیچ تلاشی فروگذار نمی کردم ‌و‌ تنها آرامش من‌ یاد خدا بود. شبی ولی عصر(عج) را‌ در‌ خواب دیدم که در‌ مسجد قدیم اصفهان نزدیک دربی که الان محل تدریس من‌ است ایستاده، به‌ حضور مبارکش سلام کرده ‌و‌ رفتم که پای حضرتش را‌ ببوسم، مانع شد. دستش را‌ بوسیدم ‌و‌ از‌ مسائلی چند که حل ‌آن برایم دشوار شده بود سؤال نمودم. یکی از‌ مسائلی که از‌ حضرت پرسیدم راجع به‌ نمازم بود. چون در‌ نمازهایم مبتلا به‌ وسواسی شده بودم که آیا آنچه انجام می‌ دهم به‌ وظیفه خود عمل کردم ‌و‌ با‌ توجه به‌ اینکه در‌ نمازهای واجب خود بر‌ این باورم که تکلیف خود را‌ انجام نداده ام می‌ توانم نماز شب را‌ که یک تکلیف مستحبی است انجام دهم.

قبلا در‌ این مورد با‌ شیخ بهائی صحبت کرده بودم ‌و‌ شیخ به‌ من‌ گفته بود که نمازهای ظهر ‌و‌ عصر ‌و‌ مغرب را‌ به‌ قصد قضا بخوانم ‌و‌ سپس نماز شب را‌ به‌ همین ترتیب عمل می‌ کردم در‌ خواب از‌ حضرت حکم همین مسأله را‌ پرسیدم فرمود: کاری که تاکنون انجام می‌ دادی رها کن ‌و‌ نماز شب را‌ بخوان. البته مسائل دیگری هم از‌ حضرت سؤال کردم که به‌ خاطرم نیست.
به آقا عرض کردم با‌ توجه به‌ اینکه این توفیق همیشه در‌ اختیارم نیست که به‌ حضور شما مشرف شوم، تقاضا دارم که کتابی به‌ من‌ لطف کنید تا‌ نسخه دائمی زندگیم باشد. فرمود: کتابی به‌ مولانا محمد تاج دادم. ‌آن کتاب همان است که می‌ خواهی، برو ‌و‌ از‌ او‌ بگیر ‌و‌ در‌ عالم خواب او‌ را‌ شناختم ‌و‌ برای گرفتن کتاب حرکت کردم ‌و‌ از‌ درب مسجد که مقابل ولی عصر بود خارج شدم ‌و‌ به‌ طرف محله خربزه فروشان که یکی از‌ محلات اصفهان است رفتم. به‌ محض دیدن من‌ محمد تاج گفت ولی عصر تو‌ را‌ فرستاده؟ پاسخ داد: آری. از‌ بغل خود کتابی بیرون آورد تا‌ گشودم فهمیدم که این کتاب از‌ کتب ادعیه است. با‌ گرفتن کتاب ‌آن را‌ بر‌ روی دیدگان قرار داده ‌و‌ به‌ طرف بقیة الله الاعظم حرکت کردم که در‌ همین حال از‌ خواب برخواستم ‌و‌ دیدم از‌ کتاب خبری نیست.   

 
تا طلوع صبح به‌ تضرع ‌و‌ گریه پرداختم. پس‌ از‌ نماز صبح ‌و‌ تعقیب به‌ ذهنم رسید که منظور حضرت از‌ مولانا محمد همان شیخ بهائی است ‌و‌ اینکه حضرت فرموده است مولا محمد تاج به‌ دلیل جایگاه شیخ در‌ بین عالمان است. لذا به‌ طرف مدرسه شیخ حرکت کرده ‌و‌ دیدم که شیخ بهائی به‌ مقابله صحیفه سجادیه مشغول است. خوابم را‌ برای او‌ نقل کردم ‌و‌ چنین تأویل نمود: «مژده که خواب حکایت از‌ افاضه علوم الهی ‌و‌ معارف یقینی دارد ‌و‌ با‌ توجه هدفی که داری ‌و‌ در‌ پی‌ ‌آن هستی، خواهی رسید.»
ولکن با‌ این تعبیر دلم آرام نگرفت ‌و‌ به‌ سوی یافتن گمشده خود بودم به‌ ذهنم رسید که به‌ همان نقطه ای‌ که در‌ خواب دیدم بروم (بازار خربزه فروش ها) بدان سو حرکت کردم ‌و‌ تا‌ رسیدن به‌ ‌آن محل یکی از‌ صالحان ‌و‌ نیکان را‌ که اسمش «حسن» ‌و‌ ملقب به‌ «تاجا» بود دیدم. به‌ جانبش رفتم ‌و‌ بر‌ او‌ سلام کردم. بدون اینکه من‌ سخن بگویم گفت فلانی نزد من‌ کتاب های وقفی وجود دارد. طلاب از‌ من‌ می‌ گیرند ولکن به‌ شرائط وقف عمل نمی کنند. با‌ شناختی که از‌ تو‌ دارم، تو‌ به‌ شرائط وقف توجه داشته ‌و‌ عمل خواهی کرد، با‌ هم برویم کتاب ها را‌ ببین ‌و‌ هرچه نیاز داری بردار. با‌ هم به‌ کتابخانه رفتیم. اولین کتابی که به‌ من‌ داد همان کتابی بود که ‌آن را‌ در‌ خواب دیده بودم با‌ دیدن کتاب شروع به‌ گریه ‌و‌ ناله کردم ‌و‌ گفتم همین یک کتاب مرا بس است.
الآن یادم نیست که آیا خوابم را‌ برای او‌ تعریف کردم یا‌ نه به‌ هر‌ حال نزد شیخ بهائی رفتم ‌و‌ صحیفه خود را‌ ‌و‌ با‌ نسخه ای‌ که از‌ جد شیخ در‌ اختیارش بود که ‌آن نسخه از‌ نسخه شهید نوشته بود ‌و‌ شهید هم نسخه خود را‌ از‌ نسخه عمیدالروساء ‌و‌ ابن السکون نوشته بود ‌و‌ ‌آن نسخه با‌ نسخه با‌ واسطه ‌و‌ یا‌ بی واسطه ابن ادریس مقابله شده بود، مقابله کردم ‌و‌ جالب این است که نسخه ای‌ که به‌ هدایت ولی عصر در‌ اختیار من‌ قرار گرفت نسخه ای‌ بود که به‌ خط‌ شهید نوشته شده بود ‌و‌ این نسخه از‌ تمام جهات حتی با‌ آنچه که در‌ حاشیه نسخه ها بود، کاملا مطابقه داشت. با‌ مقابله نسخه، کار مقابله نسخه ها با‌ نسخه من‌ آغاز شد ‌و‌ به‌ برکت نسخه اعطائی ولی عصر (عج) صحیفه سجادیه همانند خورشید در‌ همه شهرها ‌و‌ همه خانه ها درخشید به‌ ویژه در‌ اصفهان که بیشتر مردم به‌ یک اکتفا نکرده ‌و‌ چند نسخه از‌ صحیفه را‌ در‌ خانه ها داشتند ‌و‌ به‌ برکت صحیفه سجادیه بیشتر آنها از‌ صالحان ‌و‌ اهل دعا شده ‌و‌ بسیاری از‌ آنها مستجاب الدعوة شدند ‌و‌ همه این آثار از‌ برکت معجزه ولی عصر بود ‌و‌ علوم ‌و‌ دانش هائی که به‌ برکت از‌ صحیفه به‌ من‌ عطا شده قابل احصاء نیست ‌و‌ این از‌ فضل خدا بر‌ ما‌ ‌و‌ بر‌ مردم است. [14] .


پی نوشت :

1- روضة المتقین / ج 14 / ص 419-422.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.